پنجشنبه:صبح بیدار شدیم.بابا رفت سر کار.ما هم اماده شدیم ساک رو بستیم و وسایل رو جمع کردیم تا بریم با عمه و مامانی شمال خونه خاله بابا.ظهر عمه اومد دنبالمون ما رو برد دم خونه مامانی بابا اونجا بود.سوار ماشین بابا شدیم.مامانی هم اومد و راهی شمال شدیم.تو راه بومهن فاطمه جون هم اومد تا با مابیاد شمال.راه ها نسبتا شلوغ بود.به فیروز کوه که رسیدیم ناچار شدم لباسات رو عوض کنم کلی نم داده بودی.رسیدیم خونه خاله بابا.با عمه و مامانی و خاله بابا رفتیم قبرستون برای فاتحه.برگشتیم با بابا و خاله بابا و مامانی رفتیم بازار.اومدیم خونه نوهای خاله بابا دیدنت.ارز سر و صدای بچه ها نمی خوابیدی و گریه می کردی هوا هم کلی دم داشت پشه هم بود.توی پشه بند نمی خوابیدی.ب...